"برید... برید... اصلا گرفت که ببره.. " اما این دفعه نه کارد آشپزخونه بود نه خانم عزیزسلطنه... سرطان بود و نفس دوستعلی... خبرش رو هم نقل کردن و اسمی از دوستعلی و داییجان نبردن... به همین سادگی...
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
"برید... برید... اصلا گرفت که ببره.. " اما این دفعه نه کارد آشپزخونه بود نه خانم عزیزسلطنه... سرطان بود و نفس دوستعلی... خبرش رو هم نقل کردن و اسمی از دوستعلی و داییجان نبردن... به همین سادگی...
No comments:
Post a Comment