Wednesday, July 30, 2008

بریم؟

یه هواپیما دارم. یه هواپیمای یه نفره ملخ‌دار. مثل مال برادران رایت. یه هواپیمایی که قارت قارت قارت صدا می‌ده و از بغل موتورش دود می‌زنه بیرون... منم نشستم توش با از این کلاه چرمیا که بنداش زیر چونه بسته میشه و یه عینک خلبانی قدیمی بامزه. باد می‌زنه تو صورتم و این بند کلاهه هم هی توی باد داره تکون می‌خوره... نمی‌دونم شایدم یه کایت باشه شایدم قالیچه پرنده... هرچی که هستش داره منو باخودش می‌بره... سوارش شدم و دارم تو گوگل ارث می‌رم دبستانمون... از مدرسه علامه‌حلی تو میدون حسن‌آباد می‌رم دبیرستان نزدیک اون پست لونه زنبوری... بعد می‌رم اصفهان... بعد شیراز... میرم حافظیه... می‌رم می‌شینم تو اون سفره‌خونه پشتش یه فالوده شیرازی می‌خورم... بعد همدان... بعدش دوباره برمی‌گردم تهرون... می‌رم خونمون که یکم استراحت کنم... بعد دوباره راه میفتم... کل جاده چالوس رو می‌رم تا شمال... می‌رم نمک آبرود... می‌رم تو ساحل ولو می‌شم با یه دلستر %0 الکل...

3 comments:

Anonymous said...

baba alame helli
:D
bezar manam savar sham azun bala tof konam:D

Anonymous said...

بریم! پایه ام بد!

Anonymous said...

تو خوب سورئال هستی ها ...
من هم گاهی خواب هام رو می نویسم . گاهی عقده هام رو کار لذت بخشی ِ