یک لحظه وقتی به یکدیگر نگاه کردند، در حالی که سعی میکردند ذهن یکدیگر را بخوانند هر دو مکثی کردند. مرد عرب گفت: "شما خیلی زیبا هستید اگر برای صرف نوشیدنی به اتاق من بیایید به شما هزار فرانک خواهم داد." مرد عرب لیوان او را پر کرد. افکار ماریا سریعتر از شازده کوچولو در سفرهایش به تمام آن سیارهها سفر کرد. او به دنبال ماجراجویی و پول به این سفر آمده بود. او ساده نبود و قبلن فکر میکرد که ممکن است چنین پیشنهادهایی به او شود.
"من همه چیز را به خاطر میآورم، نه البته لحظاتی که آن تصمیم را میگرفتم. به طرز عجیبی هیچ احساس گناهی ندارم. من همیشه در مورد دخترانی فکر میکردم که به خاطر پول با مردها میخوابند، چون هیچ راه حل دیگری ندارند. اما این گونه نیست. من میتوانستم "بله" یا "نه" بگویم. هیچ کس مرا مجبور به پذیرفتن نمیکرد.
در خیابان قدم میزدم و به مردم نگاه میکردم. آیا آنها راه زندگیشان را انتخاب میکنند؟ یا آنها نیز مثل من به سرنوشت دچار میشوند. یک زن خانه که آرزو میکرد یک مدل شود. یک بانکدار که آرزو میکرد موسیقیدان شود؟ یک دندانپزشک که دوست داشت یک نویسنده شود و خودش را وقف ادبیات کند. دختری که آرزو میکرد که ستارهی تلویزیون شود اما حالا در یک سوپرمارکت کار میکند. من حتی یک ذره هم برای خودم احساس تاسف نمیکنم. من هنوز قربانی نشدهام. من میتوانستم آن رستوران را با کیف خالی ترك کنم. میتوانستم در مقابل آن مرد بنشینم و به او درس اخلاق دهم یا به او بفهمانم که در مقابلش شاهزاده خانمی نشسته که خریدنی نیست. میتوانستم پاسخهای مختلفی بدهم. اما مثل بیشتر مردم اجازه دادم که سرنوشت مسیرم را انتخاب کند.
من تنها فرد نیستم، اگر چه سرنوشتم ممکن است من را به مسیری خارج از قانون و جامعه بکشاند. به دنبال یافتن شادی، اگر چه همهی ما برابر هستیم، هیچ کدام از ما شاد نیست. نه آن بانکدار/ موسیقیدان، نه دندانپزشک/ نویسنده یا زن خانهدار/ مدل."
یازده دقیقه (پائلو کوئلو)
از اینجا دانلود کنید.
1 comment:
پائولو کوئیلو
هم باید خوانده شود هم می گویند ارزش ادبی ندارد...ایده هایی که داره بهتره در قالب رمان های کوتاه بیان بشه که البته خودش هم اینکار رو میکنه شایده هم بهترین جا برای برخی جملات کتابهاش همین بلاگها باشه شاید اگه یک وبلاگ نویس میشد هیچوقت سراغ نویسندگی نمی رفت
Post a Comment