Saturday, September 20, 2008

یازده دقیقه

یک لحظه وقتی به یکدیگر نگاه کردند، در حالی که سعی می­کردند ذهن یکدیگر را بخوانند هر دو مکثی کردند. مرد عرب گفت: "شما خیلی زیبا هستید اگر برای صرف نوشیدنی به اتاق من بیایید به شما هزار فرانک خواهم داد." مرد عرب لیوان او را پر کرد. افکار ماریا سریع­تر از شازده کوچولو در سفرهایش به تمام آن سیاره­ها سفر کرد. او به دنبال ماجراجویی و پول به این سفر آمده بود. او ساده نبود و قبلن فکر می­کرد که ممکن است چنین پیشنهادهایی به او شود.

"من همه چیز را به خاطر می­آورم، نه البته لحظاتی که آن تصمیم را می­گرفتم. به طرز عجیبی هیچ احساس گناهی ندارم. من همیشه در مورد دخترانی فکر می­کردم که به خاطر پول با مردها می­خوابند، چون هیچ راه حل دیگری ندارند. اما این گونه نیست. من می­توانستم "بله" یا "نه" بگویم. هیچ کس مرا مجبور به پذیرفتن نمی­کرد.

در خیابان قدم می­زدم و به مردم نگاه می­کردم. آیا آنها راه زندگی­شان را انتخاب می­کنند؟ یا آنها نیز مثل من به سرنوشت دچار می­شوند. یک زن خانه که آرزو می­کرد یک مدل شود. یک بانکدار که آرزو می­کرد موسیقی­دان شود؟ یک دندان­پزشک که دوست داشت یک نویسنده شود و خودش را وقف ادبیات کند. دختری که آرزو می­کرد که ستاره­ی تلویزیون شود اما حالا در یک سوپرمارکت کار می­کند. من حتی یک ذره هم برای خودم احساس تاسف نمی­کنم. من هنوز قربانی نشده­ام. من می­توانستم آن رستوران را با کیف خالی ترك کنم. می­توانستم در مقابل آن مرد بنشینم و به او درس اخلاق دهم یا به او بفهمانم که در مقابلش شاهزاده خانمی نشسته که خریدنی نیست. می­توانستم پاسخ­های مختلفی بدهم. اما مثل بیشتر مردم اجازه دادم که سرنوشت مسیرم را انتخاب کند.

من تنها فرد نیستم، اگر چه سرنوشتم ممکن است من را به مسیری خارج از قانون و جامعه بکشاند. به دنبال یافتن شادی، اگر چه همه­ی ما برابر هستیم، هیچ کدام از ما شاد نیست. نه آن بانکدار/ موسیقی­دان، نه دندانپزشک/ نویسنده یا زن خانه­دار/ مدل."

 

یازده دقیقه (پائلو کوئلو)

از اینجا دانلود کنید.

1 comment:

رئیس said...

پائولو کوئیلو
هم باید خوانده شود هم می گویند ارزش ادبی ندارد...ایده هایی که داره بهتره در قالب رمان های کوتاه بیان بشه که البته خودش هم اینکار رو میکنه شایده هم بهترین جا برای برخی جملات کتابهاش همین بلاگها باشه شاید اگه یک وبلاگ نویس میشد هیچوقت سراغ نویسندگی نمی رفت