1- واقعا شرمندهایم. اینترنت منزل قطع است. دانشگاه هم خبری نیست که برویم. هوا سرد است و نمیارزد. کافِ گاف و آب هندوانه هم بیتاثیر نیست. خلاصه ببخشید که دیر به دیر آپ مینمائیم.
2- داریم یک سیب قرمز آبدار گاز میزنیم... این صدای چرق که میدهد بیشتر از همه چیز این دنیا حال میدهد.
3- یکی از لذتهای دنیا که خدا از ما نگرفت مشاهده چهره برادر آرش بود بعد از دیدن "نمایش ترومن". فردایش هم آمد با لحن خرابی گفت "من هنوز تو دپ فلسفی ترومن شو-م". قربان آن دپ فلسفیشان برویم ما.
4- کلا اگر یک روزی یک بابایی بیاید به ما بگوید که ده فیلمنامه برتر تاریخ سینما را نام ببریم اگر از نه تایش مطمئن نباشیم از این "مالهالند درایو" برادر لینچ مطمئنیم که هست توی لیست. حتی اگر "فایت کلاب" و "پالپ فیکشن" نباشند. اگر "فارست گامپ" نباشد. کلا ما عاشق آن راز و رمز سیال ذهن جناب دیوید هستیم. قیافه مضحک نائومی واتس وقتی وارد الای میشود و آن اتفاقات احمقانه که بر جناب کارگردان میرود. کلا خوش نداریم کسی در مورد چنین شاهکاری در حضور ما بد بگوید. اگر فیلمهای محبوبتان "میشن ایمپاسیبل" و "فست اند فیوریوس" هستند و شب خواب تام کروز و آنجلینا جولی میبینید، خوب مالهالند درایو را نبینید. مجبور که نیستید برادر من!
5- یک بنده خدایی گفتهاند که "زندگی شستن یک بشقاب است!" ماندهایم که در این خانه چرا فقط ما زندگی میکنیم!
6- خوب مگر سهراب بنده خدا نیست؟
7- یلدا را میگویند که جشن تولد خانم میتراست. نه این میترا خانم خودمان، آن میترای باستانی. بعد در دین زردشتی هم آمده و بعد آن چیزی شده که امروز این برادران مسیحی تولد جناب عیسی را چسباندهاند رویش. خلاصه هر چیزی که بوده به ما که خوش گذشت. آجیل و انار و هندوانه. و قر فراوان البته.
8- دارک چاکلت رو با سیب قرمز آبدار امتحان کردهاید احیانا؟ بد فاز میدهد.
9- بدجور حال میکنیم با این خانم آملی پولان و آن ماجراهای حیرت انگیزشان. فکر کنیم که بار ششم یا هفتم بود زیارت کزدیمشان. بسیار دوست داریم این قصیده زیبا را در وصف زندگی. لذت زندگی. لذت زنده بودن. یک جورهایی توی ایشان خودمان را میبینیم انگار. آن شیطنت آمیخته با پروا و آن کلهشقی-ش. آن محبت و عشق پاکی که دارد به دوستانش، به اطرافش و به بشر. یا وقتی کرم میریزد به آدم زورگوی بیمنطق. آن جد و همتی که دارد برای کمک کردن و شاد کردن. و در عین حال این تنهایی عمیق. این خجالت. این مشکلی که دارد در ارتباط برقرار کردن با دیگران. اینکه وقتی باید به فکر خودش باشد همش میخواهد که از خود گذشتگی کند. آن شیطنت پنهان پشت چهره معصوم. آن ذات عاشقپیشه ماجراجو. آن درون خرابِ برون شاد. و ... و اینکه وقتی که باید حرفش را بزند نمیتواند. قورت میدهد. حرفش را. دلش را. احساسش را. خودمانیم. خود خودمان. هر بار که نگاه میکنیم انگار که زاویه دیگری از خودمان را میبینیم. کجاست آن پیرمرد نقاش که زنهار دهد، زنهار.
10- چقدر ما خوب و نایس بودیم خودمان خبر نداشتیم!
11- نوشابه خودمان است. باز میکنیم برای خودمان! مشکلی هست؟
12- به مناسبت کریسمس نشستیم "آیز واید شات" دیدیم. البته خیلی هم به مناسبت کریسمس نبود. فیلم را دیدیم بعد یادمان افتاد که آنجا هم کریسمس است. اینجا هم بود. خوب بود. درک عمیقتری داشتیم نسبت به آن صد سال پیش که دیده بودیم و بچه بودیم. چندتا هم سوتی گرفتیم از برادر کوبریک مرحوم که بیشتر مربوط میشد به جهت تابلوهای توی خیابان. این انگلیسی ها هم با این راهنمایی و رانندگی (همه چی) سروتهشان.
13- از نظر ما آدمها را میشود به دو دسته تقسیم کرد. بدون هیچ اشتراکی. آدمهایی که وقتی دلخوریتان را با هم بیان میکنید دلخوریتان حل میشود و یا حداقل کم میشود. و آدمهایی که وقتی دلخوریتان را با آنها در میان میگذارید دلخوریتان تازه چند برابر میشود. وقتی با یک آدم از گروه دوم برخورد کردید بهترین راه فرار است. اما وقتی با یکی از آدمهای گروه اول از آنچه شما را رنجانده حرف میزنید و سوء تفاهمها برطرف میشود خیلی حال میدهد. میشود یک دوست تر و تازه و برندنیو!
14- این چیزهای بند قبل را داشتیم زیر دوش فکر میکردیم. فقط برای آنان که میخواهند بدانند ما زیر دوش دیگر به چه چیزهایی جز شباهت پوکر و زندگی فکر میکنیم.
15- خداییش ما زیر دوش خیلی فکرهای خوبی میکنیم. قبلاها فکرهای خوب همه وقتی میریخت توی کله ما که میرفتیم استخر. حالا استخر نمیتوانیم برویم به خاطر سرما، زیر دوش فکر میکنیم.
16- عمری دگر بباید بعد از وفات مارا ...... کین عمر طی نمودیم اندر امیدواری
حالا همینجوری!
17- "تاک تو هر" برادر (یا شاید هم باید بگوئیم خواهر!) آلمودووار را هم دیدیم. با برادران آرش و نیما. ولی حتما یک بار دیگر هم باید ببینیم. از آن دسته فیلمهاست که همه ریزه کاریهاش را تو یه بار و دو بار نمیتوان گرفت.
18- بعضی وقتها یک تکه سیاه و سفید صامت وسط فیلم باشد بد نیستها! جاست این کیس!
19- همهاش را مجبور نیستید یکجا بخوانید. شماره زدهایم که گم نکنید کجایش هستید.
20- نمردیم و جناب آرش یک پست نوشت در این وبلاگ جدیدش. فعلا که نمیدانیم چی نوشته. اینترنت همچنان قطع است. ولی یقین داریم که یک چیزی نوشته.
21- "الف، تو خودتو حروم میکنی اگه اینو بپوشی!"
خرکردن هوشمندانه با هندوانه اضافه، خانم گاف آقای الف را، از بهر دور انداختن پلوور کهنه زشت گشاد!
22- پول داشتیم ولخرج خوبی میشدیم. نصف آوتلت مال را خریدم برای خرید سال نو. نو نوار شدیم حسابی. یک هارد پانصد گیگ هم خریدهایم که فیلمهای محبوبمان زیاد از ما دور نشوند.
23- بوقلمون هم خوراکی لذیذ است اگر که سرآشپزی قهار چون جناب آرش آنرا پخته باشد. با آن دستش که تا اینجا در فلان آن بوقلمون مرحوم فرو کرده بود و نیشش باز بود. شام شب کریسمس بود. هر چند که کریسمس به ما چه مربوط. مراد بودن با دوستان بود که میسر شد. و بوقلمون هم خوب چسبید.
24- بدمان نیامد از این "دث پروف" برادر تارانتینو. جالب بود. کشش داشت. دیالوگهای فیلم خیلی خوب بود. هرچند که کل داستان فیلم پیچیدگی خاصی نداشت، اما واقعا همان صحنههای تعقیب و گریز را که میخواست به تصویر کشیده بود. یعنی گفته بود میخواستم یک فیلم با تعقیب و گریز دهه هفتادی بسازم. خوب هم در آورده بود واقعا. خشونت فیلمهایش دل آدم را نمیزند. بلد است کارش را. و موسیقی تیتراژ پایانی دوست داشتنی بود. هر چند که ما همچنان فن ایشان نمیباشیم.
25- خواهرم برو با همقدت برقص! حتما ما باید جیغ بزنیم و فرار کنیم؟
26- چند وقتیست که دریافتهایم ما تنها 196 سانتی نابغه دنیا نیستیم. یک انسان کار درست ردیف دیگری هم که ما خدمتشان ارادت خاص داریم هم مثل ما وقتی توی تخت میروند یا تا میشوند یا لنگشان از تخت آویزون است.
27- ماشاالله گفتنی زیاد بود. میبینید که.
28- همه جای دنیا وقتی از کسی بپرسید که برای چه میرود کازینو لابد میگوید که "قمار". اینجا به ما و هر یک از اذناب بگویید برای چه میروید کازینو عرض خواهد کرد "شکم". جایتان خالی خودمان را دعوت کردیم به یک مهمانی سال نو در بوفه کازینو. برای ناهار. شبش شام نخوردیم و ایضا فردایش صبحانه.
29- خوبی بلاگ اسپات این است که کامنت های الکی نداریم. از اینها که "من آپم به من سر بزم عزیزم!"
30- این گوگل ریدر رو هم حتما امتحان بفرمائید. جهت خواندن وبلاگ خلقالله. دست بردارید از سر جسد پوسیده بلاگرولینگ. غر هم نزنید که چرا کانتر نمیاندازد. همین است که هست.
31- دیشب دور هم یک فیلم مستند جالبی دیدیم. زهره و منوچهر. یک خانم ایرانی مقیم فرانسه ساخته بود. اندر باب روابط جنسی قبل از ازدواج در ایران و قضیه بکارت و قس علی هذا. خیلی خوب در آورده بود. یعنی یک مستند خوش ساختی بود جدا. کارگردانی و مونتاژش را دوست داشتیم. فقط نمیدانیم که یک نسخهاش را هم برای آن آقای بسیجی توی فیلم فرستادهاند یا نه.
32- برف پشت شیشه ببارد، سفید و سنگین، این طرف پنجره آش رشته باشد و بعدش هم چای و حکم. آی میچسبد...
33- بچه را سوار ماشین میکنند، سیصد کیلومتر راه میآورند. نه بچه عمو را میبیند نه عمو برادرزاده را. بعد میگویند روابط خانوادگی در غرب سست است.
34- یک انسان خدانشناسی این "نارووتو" را داده است به جناب آرش. از این سریالهای ژاپنی کارتونی. روی فوتبالیستها را کم کرده کلا. البته جناب آرش میفرمایند که این محبوبترین سریال نینجایی میباشد. ما با خود کارتونش مشکل زیادی نداریم. با آن شور حسینی مشکل داریم که جناب آرش را میگیرد یکباره. لگدش را حواله ما که نمیتواند بکند، میکوبد تو دیوار!
35- جسارتا دیگر کسی نیست برای ما لکچر بدهد اندر باب "چاکرا"؟
36- این آهنگ "آیرون میدن" هست در فیلم پرسپولیس خانم ساتراپی، الان بدجوری رفته است تو مخ ما. هی جستجو میکنیم ولی نمییابیم. اگر یافتید یک لینکی چیزی بدهید.
37- این فتوبلاگ ما را هم سر بزنید حتما. تازه افتتاح کردهایم. "فتو فینکس" را. دلگرم کنیدمان که پا بگیرد. ایول.
38- بسی حال کردیم با "دیکامرون" جناب پازولینی. یک سری داستانهای فولکلور و سینه به سینه ایتالیایی را جمع کرده بود در قالب یک فیلم. جالب بود. نمیدانیم چرا شیخ و زاهد و کشیش و راهبه همیشه در داستانهای فولکلور در همه فرهنگها آخرش یک جورهایی وصل میشوند به سانفرانسیسکو، به رختخواب.
39- بچه شدیم. رفته بودیم خرید. که آن مرحوم بوقلمون مادر مرده را بخریم که وصفش رفت. یک جفت تخممرغ شانسی خریدیم برای خودمان و جناب آرش. به یاد کودکیهایمان. شانس ما یک پازل بود و شانس آرش یک ماشین. هنوز هم مبهوتیم از اینکه چگونه چرخش چرخهای پلاستیکی یک ماشین اسباببازی میتواند مست کند، گوز کند، سبک کند مثل پر و رها کندت در دست باد تا غوطه ور پرواز کنی و بروی تا دورها. بیست، بیست و دو سال قبلتر. تا تاب و سرسره. تا کودکی نداشته. جدا که میتوانیم بنشینیم و ساعتها این چرخها را بچرخانیم و پرواز کنیم با هر چرخش، هر گردش. عجیب زهرماری زورمندیست این نوستالژیا.
40- ولی خودمانیم قدیمها این اسباببازیهای توی تخممرغ شانسی خیلی پیچیدهتر بود. تکه های ریزریز. کلی فکر میبرد سرهم کردنشان. به گمانم آیکیوی بچهها نم برداشته. یک ماشین را با سه تکه تقریبا آماده سر هم میکنی. لذت حل معما را بدجوری از بچه گرفتهاند.
41- خیلی بیربط، این بستنی یخیهای بچگی یادتان هست؟ از آن نارنجی ها که آب بود و رنگ و میخوردی از لب و زبان تا حلقت نارنجی میشد. توی پاکت کاغذی سفید. رنگ داده بود به کاغذ. رنگ نوشته های روی کاغذ قاطی میشد با رنگ بستنی. همانها که هر روز سر صف میگفتند نخریم از دستفروش دم در. و ما هم که چقدر حرف گوشکن بودیم. الان دلمان همینجوری هوای بستنی یخی کثیف کرد که بخریم از دستفروش دم مدرسه. نمیدانیم از بند قبل بود یا چی.
42-
- [lets stay] Forever...
- Forever? Let’s not use that word, it frightens me...
خانم نیکول میگوید آقای تام کروز را در انتهای "آیز واید شات"... و این "فور اور" ما را هم بدجور میترساند. نمیدانیم چرا.
43- اینجا اینترنت هست. آمدهایم که آپ کنیم برایتان. سه طبقه آمدهایم بالا. جایی که اینترنت بگیرد. نشستهایم توی راهرو. روی پلهها. باران دارد نمنم میزند به پنجره بزرگ روبرو. هوا ابریست و این درختهای لخت ما را یاد فیلمهای دپ اروپای شرقی میاندازد. ولی ما که داریم با باران حال میکنیم.
44- همین. زیاده عرضی نیست. شما هم خوش باشید. حالتان را بکنید.
7 comments:
Agha in Yao Yao ajab 2khtare mahie, aghe chini nabod hatman migereftamesh!
baradar e arzeshi! yek meghdar gentleman tar bashin o yek internet baraye khodetoon begirin ke ham 3 tabaghe bala narin ham in blog e mobarak ra zoodtar up konid ham internet e melat hamishe dar sahne ye hamsayeraa dodar nakonid.
جناب برادر نیما خدا خیرت دهاد! یک طومار نوشته ایم به این گندگی شما در وصف خانم یائو یائو کامنت میدهی؟
amir jan baba,har magasi ke vez vez kardo az khialet gozashto ke nabayd biai benivisi inja,
...
hala beshin ta hamghadeto peida koni!
برادر
ما امشب نشستیم در تنهایی خودمان یکی از این فیلم های اون یکی برادر را دیدیم. منظورم داداش لینچ هست. فیلم بلو ولوت بود.
آمدیم با آی کیوی مورد نیاز برای مالهالند درایو فیلم را ببینیم بدجور قاطی کردیم.
بعد تمام شدن فیلم رفتیم ویکیپدیا را هم در باب این فیلم خواندیم تا ببینیم این نکات مرموز فیلم چه بود. دیدیم نگارنده از ما کمتر فیلم را فهمیده.
حالا فهمیدم که فیلم همچین چیز پیچیده ای هم نداشت. و ما الکی فسفر سوزاندیم که باعث ایجاد ضعف در این ساعت از شب شده.
ای کاش کلاه قرمزی نگاه می کردیم.
در ضمن پیشنهاد می دهم ترجیحا از حرف دوم اسم افراد استفاده کن. چون تا آنجا که انگشتان من اجازه داد اسامی همه برادران با الف شروع می شود.
البته اشاره به گ بسیار کمک کرد.
با مورد 42 شدیداً موافقم.
جریان این ضمیر اول شخص جمع چیه؟ به یک باره چند نفریدشما؟ چند تا تناقض را کنار هم جمع می فرمایید (توی پرانتز فرافکنی علامت تعجب پرانتز بسته)
شماره
چهل و سه یک طرف (کاما) کل جملات دیگر یک طرف!
سلام امیرحسین جان، خوندن این پست خیلی چسبید.miss you.
Post a Comment