من اشتباه کردم وطنی که مثل بنفشه باشه مطمئنا شامل این جز که گفتم نمی شه باب ادوارد گفته: وقتی سلیمان گفت کهبرای هر چیزی زمان و مکان وجود داره با مشکل پارک کردن ماشین مواجه نشده بود. فرهاد هم وقتی می خوند این شعر رو نمی دونست که وطن چه بوی بدی می تونه داشته باشه.
dadash vase chie in vatan inghadr delet tang shode? valla ma ke inja nafasemun dare band miad; sher o shaery ham az saremun paride . . . badjur havaye kooch zade be saremun!
وطن همون یعنی زبان فارسی که تو این بلاگ ما داریم باهاش بحث می کنم وطن یعنی همین روزهای آخر اسفند وطن همونه که بنفشه ها توش ریشه دارن وطن یعنی کوچه هاییست که اینجا دلت تنگ میشه براشون وطن یعنی دیوان حافظ وطن یعنی وقتی یه شعر فارسی دیوونت میکنه ولی ترجمه همون شعر بی معنی میشه برات وطن یعنی حسی که با دیدن دماوند می گیرم ولی فوجی یاما هیچ حسی به من نمیده آسمون اونتاریو و آسمون دودگرفته ی تهران برای من کلی فرق میکنه وطن یعنی ارغوان شاخه ی هم خون جدا مانده ز من تو جیب هم جا نمیشه نمیشه مثل بنفشه ها برد تو هر خاکی کاشت وطن من اینقدر بزرگه که رییس جمهورش هیچ نیست در برابرش همه اینها رو میشه جدا جدا داشت ولی همشون با هم فقط یه جا پیدا میشن وطن یعنی چه خوشبو و چه بد بو وطن یعنی چه آباد و چه ویران یعنی ایران
آرش راست می گه وطن یعنی اون پیچ های آخر جاده هراز وقتی می ری به سمت شمال منظره دیوانت می کنه اما در عین حال می بینی که لب رودخونه رو گرفتن برا میدون تیر وطن یعنی حظ منظره رو ببری و یه فحشی به بانیان اون میدون تیر بدی
10 comments:
منظور از وطن چیه؟ آیا شامل رئیس جمهور هم می شه؟
اگه می شه من نمی خوام ببرمش هر جا
va to hamchenan biandish! chera part o pala migi mo'men?! :D age mishod ke dige vatan nabood!
na, oonjoorisho doos nadaram.
من اشتباه کردم
وطنی که مثل بنفشه باشه مطمئنا شامل این جز که گفتم نمی شه
باب ادوارد گفته: وقتی سلیمان گفت کهبرای هر چیزی زمان و مکان وجود داره با مشکل پارک کردن ماشین مواجه نشده بود.
فرهاد هم وقتی می خوند این شعر رو نمی دونست که وطن چه بوی بدی می تونه داشته باشه.
هر کجا هستم باشم آسمان مال من است
dadash vase chie in vatan inghadr delet tang shode? valla ma ke inja nafasemun dare band miad; sher o shaery ham az saremun paride . . . badjur havaye kooch zade be saremun!
وطن همون یعنی زبان فارسی که تو این بلاگ ما داریم باهاش بحث می کنم
وطن یعنی همین روزهای آخر اسفند
وطن همونه که بنفشه ها توش ریشه دارن
وطن یعنی کوچه هاییست که اینجا دلت تنگ میشه براشون
وطن یعنی دیوان حافظ
وطن یعنی وقتی یه شعر فارسی دیوونت میکنه ولی ترجمه همون شعر بی معنی میشه برات
وطن یعنی حسی که با دیدن دماوند
می گیرم ولی فوجی یاما هیچ حسی به من نمیده
آسمون اونتاریو و آسمون دودگرفته ی تهران برای من کلی فرق میکنه
وطن یعنی ارغوان شاخه ی هم خون جدا مانده ز من
تو جیب هم جا نمیشه
نمیشه مثل بنفشه ها برد تو هر خاکی کاشت
وطن من اینقدر بزرگه که رییس جمهورش هیچ نیست در برابرش
همه اینها رو میشه جدا جدا داشت ولی همشون با هم فقط یه جا پیدا میشن
وطن یعنی چه خوشبو و چه بد بو وطن
یعنی چه آباد و چه ویران یعنی ایران
آرش راست می گه
وطن یعنی اون پیچ های آخر جاده هراز وقتی می ری به سمت شمال
منظره دیوانت می کنه
اما در عین حال می بینی که لب رودخونه رو گرفتن برا میدون تیر
وطن یعنی
حظ منظره رو ببری
و یه فحشی به بانیان اون میدون تیر بدی
جمله زيباييست ديگه لازم نبود اينهمه نگران ترك وطن باشيم
agha ye chizi up kon mordam az bas oomadam didam hanooz vatan o kari nakardi.
Post a Comment