Monday, September 10, 2007

هــــــــــــــی.... زندگانی همچنان ادامه دارد...

اگه یه قصر هم بود تا حالا اسباب کشی–ش تموم شده بود... خوب البته معلومه که همه این مدت رو من اسباب کشی نمی کردم! اگه خیلی وقته که ننوشتم خیلیش از ک.گ. بودنم ناشی میشه ... ولی واقعا که بد چیزیه... یعنی دردسر ها.... اه... ماجراهایی داشتش این اسباب کشی... فقط دست اشکان و پدرام درد نکنه که اومدن و کمک کردن... به قول معروف a friend in need, is a friend indeed! وگرنه تو مهمونی و خوشی دوست بودن که هنر نیست... به هر حال دستشون درد نکنه... راستش از خود من بیشتر زحمت کشیدن و خسته شدن بنده خداها... البت رانندگی با کامیون یو-هال هم خیلی چیز ردیفی بود ها! حالا خونه جدید خوشگل شده... مخصوصا اون میزه که جلوی پنجره-ست و زیر لوستر... با یه سفره گوگوری و دوتا شمعدون... ایول... یه شام رمانتیک!

2 comments:

Anonymous said...

en sha ALLAH be salamati...
omidvaram hamishe shad va razi bashi.

گیس طلا said...

خوشششششششششششششششششششششششش به حالت