Thursday, October 25, 2007


1- اصولا ما هر وقت این برادر ایمان را دعوت کردیم که بیاید یک فیلم ببینیم باهم، هنوز به نصفه نرسیده به قاعده جیره یک سالمان فحش و ناسزا نثار خودمان کرده‌ایم که این چه خبط بود که ما کردیم. بس که این برادر ادا اطوار و سر و صدا در می‌آورد وسط فیلم! حالا اصلا فیلم هیچ چیز ترسناکی هم نداشت ها... والا...

2- توجه کرده‌اید آدم وقتی یک چیزی، مثلا یک فیلمی، را دارد دم دستش، و هی هم کار پیش می آید برایش، وقتی بعد یک مدت می‌آید بالاخره این چیز، همان مثلا فیلم، را ببیند، بعد اتفاقا فیلم خیلی خوبی هم بوده باشد، چقدر فحش و بد و بیراه نثار خودش میکند که این همه مدت مشغول انجام چه غلط مبارکی بودی که برای این وقت نداشتی؟؟؟

3- قضیه ما و این مالهالند درایو برادر لینچ هم یک چیزی بود تو همین مایه ها... دو سه سال بود که داشتیمش در آرشیومان در ایران، اینجا هم که آمدیم جزو اولین فیلمها بود که دانلود نمودیم. اما ظاهرا قسمت این بود که با برادران و حضرات آرش و ایمان جلوس بفرمائیم از بهر رویت.

4- اوایل فیلم گمان برمان داشت که آیا واقعا این فیلم برادر لینچ خودمان است یا که نسخه تقلبی به ما انداخته اند دوستان در عالم تورنت. دیالوگها کمی عجیب غریب و شل، فضاها و بازیها تا حدی تصنعی، اتفاقاتی که می افتد برای آن کارگردان و آن برادر عزیز قاتل... همه عجیب و مشکوک... و فقط زمانی همه اینها، این هوشمندی استثنایی برادر دیوید را درک خواهید نمود که قضیه فیلم آمده باشد دستتان... اگر بیاید...

5- اصلا حال نمی‌نمائیم... ما چرا صدای [قلم] همایونیمان اینگونه شده است... یک برنامه‌ای بگذاریم دیگر به عرش کبریای جناب هرمس مارانا سر نزنیم... واگیر دارد علی‌ الظاهر...

6- داشتیم از فیلم می‌گفتیم... البت که جز این از ما انتظاری نمی‌رفت... حالا کس دیگری بود نمیدانیم، اما از کارگردان بزرگی چون ما که فیلمهای مطرحی همچون "کانگرجولیشنز الهام!!" را در کارنامه خود دارد انتظاری جز این نبود... کل فیلم این برادران آرش و ایمان هی از خودشان ادای ما داریم توجه میکنیم در آوردند ولی در آخر معلوم شد که هر کسی چند مرده حلاج است... همان شد که نظر همایونی بر آن بود... اصلا هم شانسی نبود... گیریم که تمام مدت هواس ما به آن خوبرویان بوده باشد... این که دلیل نمیشود که... ناگفته پیداست که فیلم فیلم برادر لینچ است... لذا توقع نداشته باشید همه چیز را چون هلو در گلوی شما بنهد... سراسر فیلم یک معماست... در اوج زیبایی و خلق شده در نهایت هوشمندی... حالا نمیگوئیم که خودتان بروید و ببینید... به هر حال خوب دوغ از دوشاب معلوم شد... هرچه باشد ما یک عمری داشتیم خاک صحنه می‌خوردیم، یک عمری ناشتایی تا شام را پشت میز مونتاژ تناول فرموده‌ایم... الکی که نمی‌باشد که...

7- کلا قسمت ما که نشد، ولی شما حتما سعی بفرمائید با یک خانم مهربان صاحب کمالاتی فیلم را مشاهده بفرمائید... تاثیرش بیشتر میشود... اگر هم که خانم مهربان صاحب کمالاتی هستید با یک خانم مهربان صاحب کمالات دیگری فیلم را مشاهده بفرمائید... حالا شما مشاهده بفرمائید، عرض میکنیم خدمتتان...

8- یکی از بهترین فیلمهایی بود که در یک سال گذشته دیده‌ایم... بروید ببینید حتما... حالا ما هی بگوئیم... کو گوش شنوا...


3 comments:

Anonymous said...

1-برادر امیرحسین! این همه راه کوبیدم اومدم دیار قربت با تو فیلم ببینم، اینه دستت درد نکنه. الهی جز جیگر بگیری. بگو ببینم کی خودشو پشت من و بالشت توامان قایم می کرد؟
شماره رو بی خیال
اما شماره هفت ات در حد فیلم پیچیدگی داشت. :D
ایول

Anonymous said...

nostalogy ....
+ inke kaf kardam ke 2mah onja nabodam dige adamaro nemishnasam!!! iman?

aslisham inke, kargardane kheili doostdashtaniei hasti, filmatam aaaaalian

Amir said...

ای من قربون اون آبجی برم.... بعدشم که ایمان همون موجود!!! یه که پشت سر علی بید ادا درمیاره تو فیلم:)

خوش باشی و زود بیا فیلم ببینیم با هم