Saturday, October 6, 2007

گلپر و آبلیمو... روی باقالی که داره ازش بخار بلند میشه ... توی ایوون... درختای توی حیاط برگاشون سبز و زرد و نارنجی...هوا یه کم خنک... بارون نم نم عاشقونه و دوستانی بهتر از برگ درخت... من و آرش خونه مجید و محبوب... جیگر داغ داغ... و باقالی پلو با ماهیچه که رو باره... هایده داره میخونه که: "یه امشب شب عشقه همین امشبو داریم/ چرا قصه دردو واسه فردا نذاریم / عزیزان همه با هم بخونیم که امشب شب عشقه / که امشب شب عشقه..." بو باقالی پلو توی راهرو پیچیده...
فال گرفتم این اومد:


معاشران گره از زلف یار باز کنید ... شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند ….... و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید

2 comments:

Anonymous said...

پس خیلییییی خوش میگذره

Anonymous said...

خوب بهت خوش ميگذره ها.