Sunday, April 20, 2008

تصویر پسرک تازه از سفر برگشته یه تصویر نامشخص و ماته... تصویر کسی که نه پشت سرش چیزی مونده نه جلوش چیزی هست، امیدی، هدفی...

مدتهاست که یاد گرفتم که لذت ببرم از همه چیز این زندگی، از خوبش و بدش... بخندم به همه چیزش، به خوبش و به بدش... اما الان دارم می‌گردم، مثل اینکه چیزی رو گم کرده باشم... می‌گردم دنبال یه امیدی، یه هدفی، یه چیزی که نمی‌دونم چی هستش... می‌گردم دنبال انگیزه‌ای برای زنده موندن، برای از خواب بیدار شدن...


نیست...


پ.ن. و البته همچنان دارم از این زندگیه لذت میبرم من!!!

6 comments:

Anonymous said...


‏‏
‏ همين که ‏اينهمه ادم پشت سرت دلشون برات تنگ شده منتظر سفر بعديت هستند،
اينهمه ادم که دلشون برات تنگ شده بود و منتظر بودن که برگردي...
اينهمه ادم که دوستت دارن ... اينهمه ادم منتظرن که با تو دوست بشن که تو دوستشون داشته باشي‌،
‏اينهمه جاي ‏قشنگ که منتظر ن تو بري ببينيشون، اين همه کتاب خوب که منتظرن تو بخونيشون،
‏ اينهمه بازي حکم و چاي داغ اينور پنجره و برف اونور پنجره ... اينهمه مهموني‌ تولد و ‏بازي بيست سوالي‌ بعدش ...
‏اينهمه ادم که وبلاگتو مي‌خونن و از خوش حاليت شاد ميشن و از دلتنگيت غمگين...
‏اينهمه ادم که دوستت دارن...
‏اينهمه....

رئیس said...

نمیدونم شوخی یا جدی ولی بشین برای امتحان جامع بخون این شد هدف

Anonymous said...

akhe rayees jan: joone man in hadafie ke adamo sare haal negah dare!!!!!!!!!!
amma khob behtar az hichie.

Amir said...

والا به خدا....اییش

Anonymous said...

omid miaaaad faghat bayad montazereshh bashi...yani bayad biaad..injuri ke nemishe akhe!!...;)

Anonymous said...

doci joon rahat residi? in axa ro baba befrest:-)