Wednesday, July 25, 2007

شاملو

انساني را در خود کشتم
انساني را در خود زادم

و در سکوت ِ دردبار ِ خود مرگ و زنده‌گي را شناختم.
اما ميان ِ اين هر دو، لنگر ِ پُررفت‌وآمد ِ دردي بيش نبودم:
درد ِ مقطع ِ روحي
که شقاوت‌هاي ِ ناداني‌اش ازهم‌دريده است...
تنها
هنگامي که خاطره‌ات را مي‌بوسم در مي‌يابم ديري‌ست که مرده‌ام
چرا که لبان ِ خود را از پيشاني‌ي ِ خاطره‌ي ِ تو سردتر مي‌يابم. ــ

از پيشاني‌ي ِ خاطره‌ي ِ تو

اي يار!

اي شاخه‌ي ِ جدا مانده‌ي ِ من!



دیروز دوم مرداد بود... سالروز درگذشت احمد شاملو... روحش شاد...

2 comments:

گیس طلا said...

سکس همونی که اگه تو ایران فیلتر می شه بایدنوشت صکص تا امیدی به زنده ماندن وبلاگت باشه

Anonymous said...

Dear phoenix in the rain! Thanks for your nice choice! WELL DONE! keep on my friend! :-)