Tuesday, August 14, 2007

یک دروغ که باهاش اعصاب خوردی رو از رفیقت دور کنی از هزار تا راست گفتن بهتره... بشکن اون قالبتو...

3 comments:

Anonymous said...

حالا بازم شاکی ای؟

Anonymous said...

پادشاهي را شنيدم بكشتن اسيري اشارت كرد بيچاره در آن حالت نوميدي ملك را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن كه گفته اند هر كه دست از جان بشويد هرچه در دل دارد بگويد
وقت ضرورت چو نماند گريز
دست بگيرد سر شمشير تيز
ملك پرسيد چه مي گويد؟ يكي از وزراي نيك محضر گفت : اي خداوند همي گويد والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس. ملك را مرحمت آمد و از سر خون او درگذشت. وزير ديگر كه ضد او بود گفت: ابناي جنس ما را نشايد در حضرت پادشاهان جز براستي سخن گفتن.اين ملك را دشنام داد و ناسزا گفت ملك روي از اين سخن درهم آمد و گفت : آن دروغ وي پسنديده تر آمد مرا زين راست كه تو گفتي كه روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي و خردمندان گفته اند دروغي مصلحت آميزبه كه راستي فتنه انگيز
هر كه شاه آن كند كه او گويد
حيف باشد كه جز نكو گويد
بر طاق ايوان فريدون نبشته بود
جهان اي برادر نماند به كس
دل اندر جهان آفرين بند وبس
مكن تكيه بر ملك دنيا و پشت
كه بسيار كس چون تو پرورد و كشت
چو آهنگ رفتن كند جان پاك
چه بر تخت مردن چه بر روي خاك


سعدي عليه الرحمه

Anonymous said...

ایول!